فرا دستی

فرادستی،، اقتدار، یا هژمونی (به فرانسویhégémonie) مفهومی است برای توصیف و توضیحِ نفوذ و تسلط یک گروهِ اجتماعی بر گروهی دیگر، چنان‌که گروهِ مسلط (فرادست) درجه‌یی از رضایت گروهِ تحتِ سلطه (فرودست) را به‌دست می‌آورد و با «تسلط داشتن به دلیلِ زورِ صِرف» فرق دارد......  فرادستی،، اقتدار، یا هژمونی (به فرانسوی: hégémonie) مفهومی است برای توصیف و توضیحِ نفوذ و تسلط یک گروهِ اجتماعی بر گروهی دیگر، چنان‌که گروهِ مسلط (فرادست) درجه‌یی از رضایت گروهِ تحتِ سلطه (فرودست) را به‌دست می‌آورد و با «تسلط داشتن به دلیلِ زورِ صِرف» فرق دارد.[۱]

فرا دستی اصطلاحی است که در نوشته‌های برخی از مارکسیست‌های سده ی بیستم (به ویژه آنتونیو گرامشی) به کار می‌رود. مراد از آن چیرگی مادی و معنوی یک طبقه بر طبقات دیگر است، چنان که در اصطلاح «سلطه‌جویی بورژوایی» به کار رفته‌است. تاکید این اصطلاح بر آن است که طبقه ی مسلط نه تنها از نظر سیاسی و اقتصادی جامعه را زیر نظارت دارد، بلکه شیوه ی خاص نگر خویش به جهان وانسان و روابط اجتماعی را نیز چنان همه‌گیر می‌کند که به صورت «عقل سلیم» در می‌آید و آنانی که زیر تسلط هستند این نگرش را همچون پاره‌یی از «نظم طبیعی» جهان می‌پذیرند. آن چه از این بینش نتیجه می‌شود آن است که انقلاب نه تنها قدرت سیاسی و اقتصادی را از طبقه‌یی به طبقه‌یی دیگر می‌سپارد، بلکه از راه صورت‌های تازه‌یی از تجربه و آگاهی، می‌باید، «سلطه‌جویی» دیگری بیفزاید. این نظریه با دید آشنای مارکسیستی فرق دارد که کار اصلی را تغییر ایهٔ اقتصادی جامعه می‌داندو و برآن است که تغییر روبنا بازتابی از تغییر «زیربنا» است، بلکه از این دید، مبارزه برای «سلطه‌جویی» (یعنی رهبری معنوی) نخستین کار مهم است و حتی فاکوری مهم برای هر تغییر بنیادی می‌باشد. [۲]

فرادستی در روابط بین‌الملل که سلطه‌جویی چیرگی‌خواهی، سیادت‌طلبی و استیلاخواهی هم گفته‌شده، به وجود یک قدرت بدون رقیب جهانی که هیچ منازعی در سطح جهان نداشته باشد اطلاق می‌شود. برای نمونه، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پشت سرگذاشتن یک دوره‌ی ده ساله فترت از سال ۲۰۰۱ میلادی و به دنبال حملات ۱۱ سپتامبر ایالات متحده آمریکا وارد مرحله فرادستی شده‌است.[نیازمند منبع]

هژمونی از واژه‌ی "هژمون" یونانی به معنای رییس یا فرمان­روا است و اشاره است به تسلط یا تفوّق کشوری بر کشورهای دیگر از طریق دیپلماسی یا تهدید به اطاعت و یا پیروزی نظامی. با این­حال این واژه اغلب به مفهوم مورد نظر «آنتونیو گرامشی» متفکّر مارکسیست و نویسنده‌ی ایتالیایی به کار می‌رود که دلالت بر تسلّط و استیلای یک طبقه نه فقط از جنبه اقتصادی بلکه از همه‌ی جنبه‌های اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک دارد. به نظر «گرامشی»، سلطه‌ی سرمایه‌داران تنها به‌وسیله‌ی فاکتورهای اقتصادی تأمین نمی‌شود. بلکه نیازمند قدرت سیاسی و نیز یک سیستم یا دستگاه عقیدتی یا ایدئولوژیک است که کارش فراهم کردن موجبات رضایت طبقه تحت سلطه‌است. این دستگاه در جوامع سرمایه‌داری عبارتند از نهادهای جامعه مدنی مثل دولت، احزاب، کلیسا خانواده و حتی اتحادیه‌های کارگری. ثبات جوامع سرمایه‌داری نیز ناشی از سلطهٔ ایدئولوژیکی دستگاه حاکم بر طبقه کارگر است. «گرامشی» اعتقاد دارد که این سلطه نمی‌تواند کامل باشد، زیرا عقل سلیم که ناشی از تجربه نزدیک است، به طبقهٔ کارگر یک نوع آگاهی می‌بخشد که نقطهٔ مقابل آن، نوع آگاهی است که طبقه ی سرمایه‌دار بر آن تحمیل می‌کند. به نظر «گرامشی» اگر این آگاهی انقلابی توسط روشن­فکران تقویت شود به صورت یک نیروی کارآمد درمی‌آید. از نظر وی مبارزه طبقاتی تا حدود زیادی، کشمکش بین گروه‌های روشن­فکری است که یکی در خدمت طبقه سرمایه‌دار و دیگری در خدمت طبقه کارگر است.

به عبارتی می‌توانیم بگوییم، فرا دستی اصطلاحی است که «گرامشی» آن را باب کرده تا چگونگی سلطه ی یک طبقه بر طبقه ی دیگر را به وسیله ی آمیزه‌یی از وسائل سیاسی و ایدئولوژیکی وصف کند. با این‌که نیروی سیاسی (جبر) همواره دارای اهمیت است امّا نقش ایدئولوژی در تحصیل رضایت طبقات تحت سلطه حتی ممکن است از آن هم مهم‌تر باشد. موازنه ی میان جبر و رضایت، از جامعه‌یی به جامعه‌ی دیگر فرق می‌کند؛ به طوری که اهمیّت دوّمی در جوامع سرمایه‌داری بیش تر است.

از نظر «گرامشی» دولت ابزار اصلی نیروی جبر است ولی تحصیل رضایت از راه سلطه‌ی ایدئولوژیک به‌وسیله‌ی سایر نهادها محقق می‌شود.

بنابراین هر چه قدرت جامعه ی مدنی بیش تر باشد احتمال حصول سلطه با وسائل ایدئولوژیکی بیش تر است. و از طرفی نیز نامحتمل است که سلطه هرگز بتواند کامل باشد. به عنوان مثال در جامعه ی سرمایه‌داری معاصر، طبقه ی کارگر آگاهی دوگانه یی دارد که قسمتی از آن را ایدئولوژی طبقه‌ی سرمایه‌دار تعیین می‌کند ولی قسمت دیگر آن انقلابی است و به‌وسیله‌ی تجاربی تعیین می‌شود که کارگران از جامعه‌ی سرمایه‌داری دارند. و برای سرنگون کردن جامعه‌ی سرمایه‌داری، کارگران باید نخست ایدئولوژی خود را که از آگاهی انقلابی‌شان سرچشمه می‌گیرد به حداکثر رسانند.

به طور کلی این واژه به مفهوم تسلّط و برتری است که عبارت است از چیره‌دستی و مهارت بیش‌تر در امور دیپلماسی و روابط دیپلماتیک بین دولت‌ها و برخی از پژوهشگران در مورد تفوّق نظامی‌گری نیز این واژه را به کار برده‌اند که ظاهراً در اسناد و آرشیو خبری رسانه‌های جمعی اروپا و آمریکا در این زمینه سابقه‌ی فراوان وجود دارد.

حتّی نسبت به بنیادگراها نیز عده‌ایی از این واژه استفاده کرده‌اند. بنابراین به لحاظ فرهنگ‌های سیاسی مختلف می‌تواند معانی دیگری نیز ارائه شود.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد